بی تو ...
بیدار شده ام و به عقربه های ساعت چشم دوخته ام. چقدر بی هدف میروند و چقدر خالی از حضور تو هستند ... مرا به تو وصل نخواهند کرد این بی جان های متحرک! هیچ صبحی دیگر با دستهای تو شروع نمی شود و من در ازدحام خاطرات صبح های عاشقانه مان به تاریکی مطلق فرو خواهم رفت. من اکنون تمام شده ام ... برگرد و مرا دوباره آغاز کن ای طلوع روشن دیروزهایم ...
نوشته شده در شنبه 95/6/6ساعت
12:48 صبح توسط زهره نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |