سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی تو ...

 برای مشاهده اندازه واقعی تنها در طبیعت کلیک کنید

 

 دور شده ام از تو ... آنقدر دور که یادم میرود در کدام کوچه بود که دستم را رها کردی و به تنهاییم

خندیدی ! من به چشم هایت التماس کردم که پلک هایت را به روی دردهایم بی تفاوت نبندد . اما

افسوس که نمی دانستم چشم های تو سالها پیش به روی من بسته شده !

آنروز که با شاخه ای گل شقایق آمدی من ساده لوح فکر کردم زحمت پیمودن اینهمه راه را برای

قلب من به دوش کشیده ای و گلی که در دست گرفته ای بیانگر همان عشقی است که من

نیازمندش بودم . اما هر چه گذشت ، نه شور و اشتیاقی ! نه مستی و عشق !

من منتظر ماندم . سالهای سال . به امید عاشق شدنت . به امید بالغ شدنت !!

و درد این انتظار هر روز پژمرده ترم میکرد . عدد سالهای عمر تو را هر سال در دفترم ثبت میکردم

و در خیال خام خودم بزرگی را با عدد محاسبه میکردم.

عددهایم که به بزرگترینش رسید ، یک روز تو آمدی . قلبم را که تقدیمت کرده بودم در دستم

گذاشتی . خنده ی تلخی را نثارم کردی و بعد ... رفتی ...!

تو رفتی و شکستنم را ندیدی !  ندیدی که درد تنهایی تک تک سلولهایم را به نیستی کشاند .

رفتی و ندیدی که جوانیم به پای تو به تاراج رفت.

ترسم را از تو پنهان میکنم . ترس از تنهایی را ! ترس از بی تو بودن را !

نباید غرورم جریحه دار شود ! نباید دشمن شاد شوم ...!!!

 


نوشته شده در جمعه 92/6/15ساعت 1:28 عصر توسط زهره نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت